جدول جو
جدول جو

معنی خوار گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

خوار گردیدن
(بَ لِ دَ)
خوار شدن. بی اعتبار شدن. ناچیز شدن. (یادداشت بخط مؤلف) :
سیاوش بدو گفت کز تو گذشت
نبرد دلیران مرا خوار گشت.
فردوسی.
بدانست کآن کار دشوار گشت
جهان تیره شد بخت او خوار گشت.
فردوسی.
، ذل. ذلاله (ذ / ذ ل ) . مذلّت. ذلّت. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ وَ دَ)
خراب شدن
لغت نامه دهخدا
(بُ لَ تَ)
خوار کردن. بی اعتبار گردانیدن. پست گردانیدن. تخذیل. ارغام. (یادداشت بخط مؤلف) ، هلاک گردانیدن. نابود کردن. از بین بردن. تعثیر. اعثار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ وَ شُ دَ)
دشوار شدن. سخت گردیدن. دشوار گشتن. استعراز. تسأسؤ. تعرز. تعسر. تعکش. کبد. عساره. عسر. عضل. عوز. معض. (از منتهی الارب) :
گشاید بند چون دشوار گردد
بخندد شمع چون بیمار گردد.
؟ (از امثال و حکم).
و رجوع به دشوار گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ دَ)
فگار شدن. مجروح شدن. خسته شدن:
خار مدرو تا نگردد دست و انگشتان فگار
کز نهال و تخم تتری کی شکر خواهی چشید؟
ناصرخسرو.
رجوع به فگار شدن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ / یِ کَ دَ)
براه افتادن. رفتن. روان شدن. روان گشتن: و جملۀ لشکر با سلاح و تعبیه و مشعلهای بسیار افروخته روان گردید. (تاریخ بیهقی) ، جاری شدن. جریان پیدا کردن. روان شدن. روان گشتن: عزّ، روان گردیدن آب. عمی، روان گردیدن. عین، روان گردیدن آب و اشک. (منتهی الارب). و رجوع به روان شدن و روان گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ طَ لَ دَ)
دچار شدن
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ نَ / نِ کَ دَ)
شکار شدن. (یادداشت مؤلف). مغلوب گشتن:
اکنون شکار آن مژه گردید شیخ شهر
شهباز ما کبوتر یاهو گرفته است.
خان آرزو (از آنندراج).
و رجوع به شکار گشتن و شکار شدن شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ کَ دَ)
نثار شدن. رجوع به نثار شدن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ نَدَ)
کور شدن. نابینا شدن: عمی، تعمی، کور گردیدن. (منتهی الارب). و رجوع به کور شدن و کور گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ ءَ / ءِ صِ کَ دَ)
دور شدن. دور گشتن. (یادداشت مؤلف). عران. انزیاح. زیوح. زیح. قصاء. قصاء. میط. میطان. طحو. نزح. نزوح. طلق. تنفل. اغراب، دور گردیدن از دیار خویش. شطوره. شطور. شطاره، دورگردیدن از مردمان به رغم ایشان. (منتهی الارب) :
که از فر و اورنگ او در جهان
بدی دور گشت آشکار ونهان.
فردوسی.
چو از سروبن دورگشت آفتاب
سر شهریار اندر آمد بخواب.
فردوسی.
رجوع به دور شدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوارا گردیدن
تصویر گوارا گردیدن
گوارا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موثر گردیدن
تصویر موثر گردیدن
موثر شدن
فرهنگ لغت هوشیار